یوم الدار
(وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ)
خویشاوندان نزدیکت را انذار کن، و از شرک و مخالفت فرمان پروردگار بترسان"
یکی از آیاتی که امامت امام علی علیه السلام را ثابت می کند آیه شریفه انذار یوم الدار است که در بالا ذکر شد.
شرح واژه گان : انذار
از ریشه [نذر] به معنی اخطار، توجه و ترساندن است والمُنْذر یعنی ترساننده
عشیرة :
در اصل از ماده" عشرة" (عدد ده) گرفته شده و از آنجا که عدد ده در حد خود یک عدد کامل محسوب مىشود، به جمعیت بستگان نزدیک که انسان بوسیله آنها جمع کاملى را تشکیل مىدهد عشیرة گفتهاند، ماده معاشرت نیز ممکن است از همین معنى گرفته شده باشد، چرا که انسانها را به صورت مجموعه کاملى در مىآورد ،اگر خویشاوندان آدمى را عشیره خواندهاند، از این باب است که با آدمى معاشرت دارند و آدمى با آنان معاشرت مىکند
نخستین چالش پیامبران و پیروان آنان افراد نزدیک مثل خانواده و عشیره یشان است، به همان گونه که ابراهیم (ع) در رسالت خداى خود نخست به دعوت پدرش به دین حق پرداخت. این هم یک اصل بدیهی و روشن است که براى دست زدن به یک برنامه انقلابى گسترده باید از حلقه هاى کوچکتر و فشرده تر شروع کرد، و چه بهتر اینکه پیامبر ص نخستین دعوت خود را از بستگانش شروع کند که هم سوابق پاکى او را بهتر از همه مىشناسند و هم پیوند محبت خویشاوندى نزدیک ایجاب مىکند که به سخنانش بیش از دیگران گوش فرا دهند، و از حسادتها و کینه توزیها و انتخاب موضع خصمانه، دورترند بعلاوه این امر نشان مىدهد که پیامبر ص هیچگونه سازشکارى با هیچکس ندارد حتى بستگان مشرک خود را از دعوت به سوى توحید و حق و عدالت استثنا نمىکنداز این آیه چنان الهام مىگیریم که عامل رسالت الهى براى رساندن رسالتهاى پروردگارش بر هیچ نیروى زمینى تکیه نمىکند، بلکه تمام توکل او بر خدا است و به همین سبب مىتواند با همه انحرافهاى مردم به چالش برخیزد، حتى اگر از خویشاوندان نزدیکش بوده باشد وعلاوه بر ان آیه اشاره دارد که خویشاوندى محض با رسول خدا هیچ کس را از آتش جهنم خلاص نمىکند، على رغم آن که پیامبر (ص) درباره امتش به شفاعت برمىخیزد، و پروردگار سبحانه و تعالى گفته است: «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى-مگر شرایط شفاعت را داشته باشند چنانچه در باره ابولهب ایه نفرین نازل میکند. ».
دو حدیث در این باره :از امیر مؤمنان على (ع) روایت شده است که آیه وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ نازل شد، رسول اللَّه (ص) فرزندان عبد المطلب را- که در آن هنگام چهل مرد یا یکى کمتر یا بیشتر بودند- دعوت کرد و به ایشان گفت که: کدام یک از شما مىخواهد برادر من و وارثم و وزیرم و وصیم و جانشینم در میان شما پس از خودم باشد؟ و این را از یک یک آنان پرسید و همه از آن امتناع کردند، تا این که به من رسید، پس من گفتم: من، اى رسول خدا، پس او گفت: اى فرزندان عبد المطلب! این وارث من است و وزیرم و جانشینم در شما پس از خودم، پس همه قوم برخاستند و بعضى به بعضى دیگر نگاه مىکردند و مىخندیدند، و به ابو طالب مىگفتند: به تو فرمان داد که به حرف این پسر بچه گوش کنى و فرمان او برى
در روایتى دیگر چنین آمده است:
«چون این آیه وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ نازل شد، رسول اللَّه (ص) از برجستگى کوهى صفا بالا رفت و مردمان را دعوت کرد، پس افراد طایفه قریش بر او گرد آمدند و گفتند: تو را چه مىشود؟! و او گفت: اگر به شما خبر دهم که بامداد یا شامگاه دشمنى بر شما حمله خواهد کرد، آیا سخن مرا باور مىکنید؟
گفتند: آرى. آن گاه گفت: پس بدانید که من شما را از عذابى سخت بیم مىدهم، و أبو لهب گفت: مرگ بر تو (تبّا لک)، آیا ما را براى همین به این جا خواندى، و از جانب خدا این آیه نازل شد: «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ- بریده باد دستهاى ابو لهب و بریده باد.
در خبرى مأثور از ابو أمامة، به روایت طبرانى و ابو مردویه آمده است که چون آیه وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ نازل شد، رسول اللَّه مردان بنى هاشم را دعوت کرد و آنان را بر در خانهاش نشانید، و زنان و کسان خود را در داخل خانه جاى داد، سپس بر ایشان ظاهر شد و گفت:
اى فرزندان هاشم! خودهاتان را از آتش بخرید، و در آن بکوشید که گردنهاى خود را از بند رها کنید و خود از خدا چنین بخواهید، چون من در این باره مالک هیچ چیزى از خدا نیستم
سپس به اهل خانهاش رو کرد و گفت:اى عایشه دختر ابو بکر، و اى حفصه دختر عمر، و اى أمّ سلمة، و اى فاطمه دختر محمّد، و اى مادر زبیر و عمه رسول خدا! خودهاتان را از خدا بخرید، و در گشودن بندهاى گردنهایتان بکوشید، چه من در این باره مالک هیچ چیزى از جانب خدا نیستم.
اما علت اینکه چرا پیامبر ص از خویشان خود اول شروع کرده علل گوناگونی مفسرین ذکر کرده اند که همه انان قابل جمع اند و مخالف هم نیستند:
برخی گویند:علت این است که مسأله خویشاوندى مانع تهدید نشود و بعلاوه دیگران هم حساب کار خود را بکنند.
برخى گویند: علت صدور این دستور این است که جمع کردن خویشاوندان و انذار ایشان ممکن بود و پیامبر هم چنین کرد. و داستان آن در همه جا منتشر شد.
اما نظر ایت الله جوادی املی این است:
ان اشاره به این نکته است که در دعوت دینى استثناء راه ندارد و این دعوت، قوم و خویش نمىشناسد و فرقى میان نزدیکان و بیگانگان نمىگذارد و مداهنه و سهلانگارى در آن راه ندارد و چون سنن و قوانین بشرى نیست، که تنها در بیگانگان و ضعفاء اجراء شود، بلکه در این دعوت حتى خود رسول خدا (ص) نیز با امتش فرقى ندارد، تا چه رسد به به هر تقدیر فرمود: وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ? انذار بستگان نزدیک بر اساس شش وجه تاریخی و قرآنی است یک وجهش این است که خب همانطوری که خودتان را حفظ میکنید بستگان نزدیکتان را هم از خطر حفظ بکنیدقُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ [20] خب انسان همانطوری که خودش را از آتش حفظ میکند فرزند خودش بستگان خودش نزدیکان خودش را خب در درجه اوّل برای او مهم است که حفظ بکند (این وجه اوّل). دوم اینکه این جریان سلطنت و ملوکیت و امثال ذلک نیست این احکام برای بستگان حاکم نباشد نه بستگان حاکم با دیگران فرقی ندارند ?أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ? همانطوری که دیگران را انذار میکنی عشیره? اقربینت را هم انذار بکن. سوم اینکه درست است که تو را ما بشیر و نذیر معرفی کردیم گفتیم قُمْ فأنْذِر [21] امّا پیشاپیش بستگان نزدیکت را انذار بکن تا در دیگران اثر بیشتری داشته باشد نظیر قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ [22] شما که میخواهید جهاد کنید اوّل با این کفّار نزدیکتان جهاد کنید نه اینکه اینها را بگذارید بروید به کفار دور دست شما که میخواهید جهاد فرهنگی علمی تبلیغ داشته باشید اوّل نزدیکهایتان را اصلاح بکنید این سه وجه که أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ نظیرقَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ بر اساس این وجوه سهگانه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اوّل تا آخر همین را عمل میکرد وقتی مکه را فتح کردند وارد مکه شدند همانطوری که بتها را فروریختند آن تفکر بتپرستی و تفکر جاهلی را فرو ریختند برای اینکه اقتصاد, اسلامی بشود فرمود تمام این رباهای جاهلی مُلغاست اگر کسی ربایی میگرفت آن بدهکار دیگر از این به بعد بدهکار نیست آن طلبکار دیگر از این به بعد طلبکار نیست بعد فرمود «و اوّل موضوعٍ منه ربا العبّاس بن عبدالمطلّب» [23] خب عباس در جاهلیت وضع مالیش خوب بود ربا میگرفت خب یک امر بدی بود در جاهلیت فرمود اوّل ربایی که من زیر پا میگذارم روی آن پا میگذارم ربا و طلبها و قرضهای ربوی عموی من است این از باب أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَاست. بالای کوه صفا رفت که مطلب پنجم است فرمود «یا بنی عبد المطلب» «یا بنی عبد مناف» «یا عباس بن عبدالمطلّب» «یا صفیة عمة رسول الله» ای عموی من! ای عمّه? من! بدانید «لا اغنی عنکم من الله شیئا» [24] من به داد شما نمیرسم شما به فکر خودتان باشید این را صریحاً روی کوه صفا اعلام کرد. مطلب ششم این است که بستگان خودش را فرزندان عبدالمطلب را بنی اعمام که تقریباً چهل نفر بودند دعوت کرد در منزل که حدیث یوم الدار و انذار یوم الدار معروف است همه? اینها را دعوت کرد بعد از اینکه اینها غذایشان را خوردند حضرت فرمودند خدا این است جهنّم این است بهشت این است این امور ششگانه و امثال آن به مطلب أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ برمیگردد خب این نسبت به بستگان امّا نسبت به توده? مردم چه؟ فرمود نسبت به توده مردم وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ به فکر سرمایهداران و مسرفین و مترفین نباش این مومنینی که به سراغ تو آمدند اینها را طرد نکن ما دو صورت خفض جناح داریم از نظر قرآنی یکی خفض جناح للترحم است یکی خفض جناح للاحترام نسبت به پدر و مادر فرمود وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ [25] اگر پدر یا مادر سنی از او گذشت عمری از او گذشت سالمند شد این را فوراً تحویل خانه ندهید.
امّا دربارهوجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این خفض جناح ترحمی است یعنی تو که قدرت پرواز داری میتوانی معراج بروی دَنَا فَتَدَلَّی سمت توست اوج نگیر مردم را رها نکن اینها را زیر بال بگیر زیر پر بگیروَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ اینها را زیر پر بگیر تا اینها رشد بکنند پر در بیاورند و پرواز کردن یاد بگیرند وقتی پر درآورند و پرواز کردن یاد گرفتند حالا آزادند
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[19] . بحارالأنوار, ج99, ص107.
[20] . سوره? تحریم, آیه? 6.
[21] . سوره? مدّثر, آیه? 2.
[22] . سوره? توبه, آیه? 123.
[23] . تفسیر القمی, ج1, ص171.
[24] . ارشاد القلوب, ج1, ص32 و 33; صحیح البخاری, ج3, ص190; صحیح مسلم, ج1, ص134.
[25] . سوره? اسراء, آیه? 24.
تفسیر نمونه وتفسیر هدایت ذیل ایه ،
37- علل الشرائع، شیخ صدوق، ص 170.
تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 204.